چهره‌ای که زمانی برای غذا پختن حرص می‌زد!

چهره‌ای که زمانی برای غذا پختن حرص می‌زد!

«آشپزی، گلدوزی، خیاطی، موسیقی، نقاشی، مجسمه‌سازی، ورزش (کشتی و وزنه‌برداری) هر کدام در دوره‌ای علاقه من را به خود جلب می‌کرد. یکی از آن چیزهایی که خیلی برایم جالب بود، آشپزی بود. در همان هشت – ده‌سالگی برای غذا پختن و یاد گرفتن حرص می‌زدم و همواره از درس گریزان بودم.»

به گزارش مخبران، ششم اسفند سالروز تولد هوشنگ ابتهاج است؛ ‌ اگر  ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ سایه دنیایش را عوض نکرده بود، ‌ امروز باید تولد ۹۶ سالگی‌اش را جشن می‌گرفتیم.

 او در زندگینامه خودنوشتی که در سی‌وچهارمین شماره از نشریه «حافظ» (شهریور ۱۳۸۵) منتشر شده، نوشته است: «من (امیرهوشنگ) تنها پسر «آقاخان» ابتهاج و «فاطمه رفعت» به‌شمار می‌رفتم. بعد از من سه تا دختر به‌دنیا آمدند و ضمناً یک پسر هم قبل از من، نیامده رفت. خیلی برای خانواده‌ام اهمیت داشتم و خیلی عزیزکرده، خودسر، خودرای، لوس و از خودراضی بار آمده بودم! تا دوازده سیزده‌سالگی من، اگر کسی حال مرا از مادرم می‌پرسید، زارزار گریه می‌کرد و می‌گفت که یک پسر دارم که آن هم دیوانه است. هرچه می‌گفتند: خانم‌جان! پسربچه‌ها این‌طورند و بزرگ می‌شوند، خوب و عاقل می‌شوند، می‌گفت که دیگر کی می‌خواهد عاقل شود؟ 

خیلی اذیت‌کننده و آزارگر بودم. یک بچه کوچک‌تر از خود را با طناب می‌بستم و از درخت آویزان می‌کردم. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه عنصری که در ضلع جنوبی باغ سبزه‌میدان بود، گذراندم؛ بعد مرا گذاشتند مدرسه قاآنی که پشت خانه ما در سبزه‌میدان و آن طرف در ته کوچه بود،  بعد از آن‌جا برای کلاس هشتم به مدرسه شاپور رفتم که کلاس‌های چهارم و پنجم متوسطه را آن‌جا خواندم. در مورد من می‌گفتند که: او در پی آموختن و یادگرفتن است اما در درس و کار مدرسه چندان کوشا و ساعی نیست و زیاد به آن توجه نشان نمی‌دهد. آشپزی، گلدوزی، خیاطی، موسیقی، نقاشی، مجسمه‌سازی، ورزش (کشتی و وزنه‌برداری) هر کدام در دوره‌ای علاقه من را به خود جلب می‌کرد. یکی از آن چیزهایی که خیلی برایم جالب بود، آشپزی بود. در همان هشت – ده‌سالگی برای غذا پختن و یاد گرفتن حرص می‌زدم و همواره از درس گریزان بودم. چنان‌که هنگامی که به تهران آمدیم و در مدرسه تمدن نام‌نویسی کردم، در آن‌جا کلاس پنجم متوسطه را رد شدم، بعد هم دیگر به مدرسه نرفتم و درس خواندن را رها کردم».

نخستین پیش‌بینی‌ برای شاعری آینده‌دار

او  نخستین اثرش را با نام  «نخستین نغمه‌ها» در آغازین روزهای جوانی و در سال ۱۳۲۵ منتشر کرد؛ عبدالعلی طاعتی، نویسنده، شاعر و روزنامه‌‏نگار فقید اهل رشت که از همکاران دهخدا در تألیف «لغت‏نامه» بود در مقدمۀ این کتاب نوشت: «این نخستین بار است که شاعری ۱۹ساله اهل گیلان، نخستین سروده‌های خود را به صورت کتابی مستقل انتشار می‌دهد. گیلان را به نداشتن و نپروریدن شاعر در همه جا مشهور کرده‌اند و این راست نیست… این مجموعه شعر گواهی بر شاعرپروری گیلان است. …به زودی خواهد رسید روزی که گوینده این دیوان به یاری خدا شاعری بزرگ گردد.»

 او در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام «گالیا» شده بود که در رشت زندگی می‌کرد و این عشق موجب سرودن شعرهای عاشقانه‌ای شد که در آن روزها سروده است. سال‌ها بعد نیز البته ابتهاج شعری را با نام «دیرست گالیا…» با اشاره به‌همان روابط عاشقانه و درگیرودار مسائل سیاسی ایران سرود. 

ابتهاج با انتشار کتاب «شبگیر» که حاصل سال‌های پرتب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ است، به شعر اجتماعی روی آورد.

فراز و فرود شعر سایه

کامیار عابدی، پژوهشگر و منتقد درباره‌ رویکردهای شعری ابتهاج در دوره‌های مختلف می‌گوید: دوره‌ اول بین سال‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ است که با مجموعه‌ «سراب» به اشعار نوگرای اعتدالی مکتب سخن نزدیک است.  شعر سایه به شعر نیما نزدیک است، اما بیشتر به لحاظ محتوا که با بیان صریح سیاسی و اجتماعی همراه بوده و از نظر فرم و زبان با اشعار «توللی» و دوست نزدیکش «نادر نادرپور» و «مشیری» قرابت بیشتری دارد. و نیز دلبستگی‌اش به غزل موجب برقراری ارتباط سه گروه شعری از مخاطبان ابتهاج با آثار وی می‌شود. دوره‌ دوم دوره‌ مربوط به دهه‌ ۴۰ است که دوره‌ سکوت و یا تامل ابتهاج گفته می‌شود. او در این دوره از شعر نو کمی دور و به غزل نزدیک شده و مفاهیم و روابط غزل کهن در زبان فارسی را برای تحقق آرمان‌های اجتماعی به‌کار می‌گیرد.   در دوره‌ سوم که بین سال‌های ۱۳۵۰ تا ۱۳۷۰ قرار دارد، او غزل را به سمت بیان سیاسی و اجتماعی‌اش برده و با بیان حالات روحی و تجربیات شخصی خود همراه می‌کند. گرچه در این سال‌ها بر شمار غزل‌های سایه افزوده می‌شود اما این غزلیات تفاوت ماهوی با غزل‌های دوره‌ اولیه‌ وی دارند. دوره بعدی از سال ۱۳۸۰ تا حال حاضر را در برمی‌گیرد.

او نکته‌ دیگری را که در برجسته شدن این شاعر و نیرومندتر شدن شهرتش موثر می‌داند، نوستالژیک بودن اشعارش و نیز نوستالژیک بودن چهره‌ سیاسی‌اش است.

شعر سایه و موسیقی

اما خوانده شدن شعرهای ابتهاج از دهه ۵۰ و با حضور در رادیو آغاز شد؛ در فاصله‌ سال‌های ۱۳۵۰ – ۱۳۵۶ برنامه‌ گل‌های تازه و گلچین هفته را که از رادیو ایران پخش می‌شد، سرپرستی می‌کرد. پس از حادثه ۱۷ شهریور میدان ژاله، او به‌همراه محمدرضا لطفی و حسین علیزاده از رادیو استعفا کرد. محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، حسین قوامی، علیرضا افتخاری، محمد اصفهانی و علیرضا قربانی ازجمله خوانندگانی هستند که شعرهای ابتهاج را خوانده‌اند.

سایه در آینه دیگران

 او را یکی از درخشان‌ترین شاعران  دوره‌ اوج شعر ایران می‌خوانند. البته نظرات متفاوتی هم درباره او و شعرش وجود دارد. در حالی‌که از یک سو عده‌ای ستایشگر او و شعرهایش بوده و او در حد یک بت بالا برده‌اند، در مقابل، عده‌ای به واسطه عقاید سیاسی به او برچسب می‌زنند و او را متهم می‌کنند؛ مثلا ضیاء موحد معتقد است درباره او اغراق می‌کنند و به اندازه سیمین بهبهانی یا رهی معیری هم غزل‌سرای خوبی نیست یا علی باباچاهی که معتقد است او در غزل‌سرایی نوآور نبوده و موسیقی به داد شعرهایش رسیده، یا عبدالعلی دستغیب که شعر ابتهاج را در قیاس با شاعران نوپرداز، قابل اعتنا نمی‌داند. در مقابل احمد سمیعی گیلانی شعرهای سایه را از نظر محتوا، شعریت و مضمون کاملاً امروزی خوانده بود یا مفتون امینی هوشنگ ابتهاج را شاعر کم‌کار و کم‌فروغی خوانده بود که شعرهای عالی‌ و ماندنی دارد.

آثار سایه

مجموعه شعرهای چاپ.شده‌ سایه عبارتند از: ‌«نخستین نغمه‌ها»، «شبگیر»، «سراب»،  «زمین»، «چند برگ از یلدا»، «یادگار خون سرو» و «سیاه‌مشق». مجموعه‌ «آینه در آینه»، گزیده اشعار هم به انتخاب محمدرضا شفیعی کدکنی منتشر شده است. «تاسیان» و «بانگ نی» از دیگر آثار اوست. «حافظ به سعی سایه» نیز از آثار پژوهشی ابتهاج است.

«هـ. ا. سایه» در بامداد چهارشنبه ۱۹ مردادماه ۱۴۰۱ پس از یک دوره بیماری و چند بار بستری شدن، در بیمارستانی در شهر کلن آلمان که از سال ۱۳۶۴ بیشتر در آنجا اقامت داشت، چشم از دنیا فروبست.

 انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا