در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت؟

دلیل تنفر خالص‌سازان از گفتگو


بدون شک یکی از سرآمدان سردبیری و ستون‌نویسی پس از انقلاب، جلال رفیع است. یادداشت‌نویسی در مطبوعات، سهل ممتنع است. سهل از این جهت که هر کسی فکر می‌کند یادداشت یعنی یک متن دویست سیصد کلمه‌ای درباره یک موضوع؛ و ممتنع از این جهت که کاری است کارستان. یادداشت‌های سردبیران روزنامه‌ها حکم سرمقاله یعنی اعلام موضع رسانه را هم دارند. ویژگی سرمقاله روزنامه، واکنش فوری به یک موضوع/پدیده، موضع روشن و پرهیز از گرد گویی، توان تحلیل، ارائه پیشنهاد، قدرت پیش‌بینی و موج‌آفرینی است. سرمقاله‌نویس، فرصتی محدود دارد؛ روزنامه‌اش در واپسین ساعات شب به زیر چاپ می‌رود و عیار قلم‌ورزی در همین محدودیت زمانی روشن می‌شود، وگرنه کاری ندارد که پس از روشن‌شدن همه ابعاد و حواشی، یادداشت نوشت. او مجبور است با وجود آن که شاید هنوز تمام ابعاد واقعه/ پدیده، روشن نیست موضع بگیرد؛ از پُرگویی و اِطناب بپرهیزد و مستقیم به سراغ اصل مطلب برود. سرمقاله‌نویسان در شرایطی که دیگران هنوز نتوانسته‌اند موضوع را هضم کنند، چراغ اول را روشن می‌کنند و بر اساس مارپیچ سکوت، در شکل‌دهی به افکار عمومی و خواص موثرند. پُرخوانی، قلم ‌روان، بهره‌مندی از نظام معرفتی، سرعت انتقال، اطلاعات عمومی بالا، تسلط به اصول حرفه‌ای، حافظه‌ی در دسترس، اعتمادبه‌نفس و ریسک‌پذیری از لوازم سرمقاله‌نویسی و ستون‌نویسی است.


طلال سلمان، سردبیر افسانه‌ای روزنامه السفیر لبنان در دهه ۸۰ میلادی و پس از آن را حتما می‌شناسید. مشهور بود که وزارت‌خارجه سوریه هر روز، موضع خود را براساس سرمقاله‌ی طلال تنظیم می‌کند. گرچه این گزاره ممکن است آغشته به اغراق باشد ولی از تاثیر یادداشت‌های فنی حکایت دارد.

گروه زیادی از روزنامه‌نگاران که کار خود را در دهه شصت شروع کرده‌اند وامدار آقا جلال‌اند، هر چند خود او با طبع فروتنانه و پرهیز از خودنمایی و جلوه‌گری و فاکتورسازی و صفت و عنوان جعل‌کردن برای خود چنین چیزی را نه به زبان می‌آورد، و نه حتی در دل مرور می‌کند و باور دارد.


ارزیابی هر شخص/پدیده، به قول امروزی‌ها در کانتکست خودش درست است. سردبیر یکی از دو روزنامه اصلی بودن در روزگاری که اولا روزنامه‌ها ارج و قربی داشتند و تیراژهای چند صدهزاری را روانه دکه می‌کردند که ارتفاع آنها با واحد متر سنجیده می‌شد و در دوره‌ای که روزنامه‌ها به معنای واقعی، جریان‌ساز بودند و ثانیا در زمانه‌ای که تعداد روزنامه‌ها (و رسانه‌های خبری) به عدد انگشتان دست نمی‌رسید با سردبیر بودن در سال‌های اخیر تفاوت دارد. این را نمی‌گویم که ارزش سردبیران امروز را ناچیز بشمارم بلکه تاکید بر این نکته است که آن سردبیران و آن تحریریه و آن یادداشت‌نویسان، حسابی جداگانه دارند و دست نیافتنی می‌نمایند.


اقرار می‌کنم در ایام نوجوانی و جوانی، یادداشت‌های آقا جلال را دوباره و چند باره می‌خواندم و بعد هم که تجمیع می‌شد و در هیات کتاب، جامه‌ای نو بر تن می‌کردند باز می‌خواندم و چیز یاد می‌گرفتم؛ عمدتا به دلیل شیرین و روان نوشتن (که تقریبا صفت مشترکِ نویسندگان آن دوره‌ی اطلاعات بود) به‌علاوه زاویه دید دقیق و مکاشفه‌ای، طنر لطیف، تلمیحات و قدرتی خاص در جعل واژگان که از ویژگی‌های قلم آقاجلال است. اواخر دهه شصت افتخار ملاقات با این شخصیت آرمانی دست داد. از او دعوت کردیم چند جلسه با تحریریه روزنامه قدس -که به‌تازگی راه افتاده بود- داشته باشد و لازم به ذکر نیست که از محضرش چیزهای بیشتری یاد گرفتم.(آن وقت‌ها اسم کارگاه تجربه و این چیزها باب نشده بود ولی کارکرد آن جلسات، همین بود) ارتباط ما ادامه داشت تا این که اوایل دهه ٧٠ مدیرکل مطبوعات داخلی شدم که او با آن طنز چند پهلوی خود می‌گفت همه ما مطبوعاتی‌ها نیروی «انتظامی» هستیم!

شما عزیزانی که با آقا جلال حشر و نشر داشته‌اید که حتما بیش از این کمترین بوده است صفاتی برجسته در او سراغ دارید که این صفات پربسامدترند: خوش‌محضر، ادیب، با دانش، فروتن، بی‌ادعا و خیرخواه. می‌خواستم متعادل را هم بنویسم ولی دیدم تعادل، نتیجه ذاتی برخی از همان صفات است. ممکن است بگویید پس چرا فروتنی و بی‌ادعایی را که می‌توانند مقارن یکدیگر باشند آورده‌ای؟ پاسخم این است که تواضع‌فروشی، فروتنی و بی‌ادعایی ظاهرا مرتبط بایک موضوع‌اند ولی آدم بی‌ادعا اصلا خود را نمی‌بیند تا بخواهد تصمیم بگیرد که منم‌منم کند یا فضل و برتری خود را بپوشاند. سرانجام این که جلال رفیع مصداق این سخن شیخ اجل است:

در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت

حسن تو ز تحسین تو بسته‌ست زبان را

دکمه بازگشت به بالا