دویدن دنبال اتوبوس رونالدو؟ ستاره‌شیفتگی در همه‌جا وجود دارد

دویدن دنبال اتوبوس رونالدو؟ ستاره‌شیفتگی در همه‌جا وجود دارد
آفتاب‌‌نیوز :

مهدی تدینی در صفحه اینستاگرام خود نوشت: دویدن مردم اطراف اتوبوس النصر ـ-که اگر رونالدو در آن نبود کسی به آن نگاه نمی‌کرد- ذهن و دل بسیاری را خراشیده است. اما هیچ‌چیز این تصاویر برایم عجیب نیست. این عشق طبیعی است؛ عنصر غیرطبیعی «نابسامانی» است. در واقع، من انتظار داشتم افراد بسیار بیشتری برای یک نگاه به رونالدو از پشت شیشه اتوبوس به استقبالش بروند. این یک پدیده طبیعی است. اگر رونالدو به کره‌جنوبی و ژاپن هم برود، همین‌قدر کشته‌ومرده خواهد داشت؛ فقط تفاوت در نحوه اداره این عشق و شور است.

ستاره‌شیفتگی -یعنی عشق به ستاره‌های بزرگ- پدیده‌ای انسانی است (انسانی نه به معنای اخلاقی، بلکه به این معنا که از ویژگی‌های آدمیزاد است). وقتی انریکه یا گروه بی‌تی‌اِس در عربستان سعودی کنسرت برگزار می‌کرد، همان اتفاقی در «ریاض» می‌افتاد که در کنسرت فلان پاپ‌استار در آمریکا رخ می‌داد. این «ستاره‌دوستی» و غش و ضعف رفتن برای ستاره‌ها «گوشه» یا «اپیزودی» از همان «زندگی معمولی» است که ما مدافع آنیم و از ما دریغ شده است. در «زندگی معمولی» ستاره‌ها زمینی‌اند. واقعیت این است که طعم زندگی معمولی برای برخی ناخوشایند است و به جای عادت دادن دستگاه هاضمه خود با دنیا، می‌خواهند دنیا را در دیگ و زودپز ایدئولوژی‌شان بریزند و آن را با ادویه‌های آرمانشهرباورانه به مذاق خود درآورند.

اما تحلیل یا نگرشی که این احساسات انسانی را به رسمیت نشناسد، بر خطایی شناختی استوار است. در اتفاق امروز فقط «شأن» شهروند ایرانی رعایت نشد. برادران عزیزم که به خاطر عشق مشروعشان به سوی هتل اسپیناس می‌شتافتند، متوجه نبودند عمل امروزشان بسیار دیده می‎شود و هر چه کنند برچسب «ایرانی» می‌خورد. البته من باز هم آن‌ها را چندان ملامت نمی‌کنم. نمی‌توان -و نباید- از همه شهروندان انتظارات سختگیرانه‌ای داشت؛ آن‌هم از نوجوانان. در واقع «خلأ» اصلی در اینجا بی‌نظمی و سوءمدیریت است. همان مدیریتی که ورزشگاهش برای این مسابقه آماده نشده، همان مدیریت هم با این‌که ادعای فوتبالی بودن دارد هنوز نفهمیده است آمدن رونالدو با چنین شوری روبرو خواهد شد و برای آبروداری باید تمهیدی اندیشید.

از نوجوانان انتظارات گزاف نداشته باشیم. آن‌ها سهمشان را از زندگی می‌خواهند. سهم ما از زندگی و دنیا می‌توانست خیلی بیشتر باشد، اگر به تاراج «آرمانشهرگرایان» و «عُقباگرایان» نمی‌رفت. من اگر حسرتی بخورم، بر این است که وقتی می‌شد مثل عرب‌ها با نفت دنیا را خرید، چرا ما با نفت دنیا را فروختیم؟

دکمه بازگشت به بالا