ژنرال “شارل دوگل” قهرمان مقاومتملی فرانسه مقابل ارتش اشغالگر آلمان نازی، در نخستین سالهای پیروزی ملّتش در نیمه دوم دهه 1940 میلادی وقتی مجبور به استعفا از ریاست جمهوری این کشور شد، جملهای درسآموز برای همه سیاستمداران به زبان راند: «باید صرفنظر کنم، پیش از آن که از من صرف نظر کنند.» این پیام، یک نکته کلیدی و بسا حیاتی را به هر سیاستمداری در جهان که یا از خود کارنامهای موفق به جا گذاشتهاند یا بر چنین تصوری هستند، انذار میدهد؛ این که سیاستمدار خوب باید بداند چه زمان از پشت میز قدرت کنار برود، در غیر این صورت بهگونهای رقّتبار کنار گذاشته خواهد شد. این تجربه برای «وینستون چرچیل» نخست وزیر بلند آوازه بریتانیا نیز تکرار شد. او پس از اشتباه در اصرار برای ماندن در قدرت و سپس قبول شکست سنگین از رقیب انتخاباتیاش گفت:« گاه برای بیشتر ماندن، باید عزیمت کرد.»
این سیاستمداران خیرهسر هستند که تنها تجربههای خود را باور دارند و آنچه بر سر دیگر سیاستمداران آمده را نه درسآموز، بلکه گندابی تفسیر میکنند که به یادگیری نمیارزد. جوبایدن درست در مرز چنین ارتکابی قرار گرفته بود؛ وقتی همه ناصحان حزبی و ناظران، او را به عقبنشینی از میز قدرت دعوت میکردند، اما او به پشتوانه تجربه بیش از نیمقرن حضور موفق در صف نخست سیاست ایالات متحده؛ اعم از کنگره، معاونت ریاست جمهوری و مسند ریاستجمهوری، همچنان باور داشت که میتوان به رغم کهولت سن و ناتوانیهای مترتب بر آن، برای دومین بار با رقیب قدری چون “دونالد ترامپ” وارد رینگ مبارزات انتخاباتی شود. اما در اینجا دو اتفاق رخ داد؛ نخست “هوشمندی” مردم هوادار که تا همین حالا او را به عنوان سیاستمدار و رئیسجمهوری زبر دست میشناختند. آنان براین باور شدند که بایدن با همه زیرکیها و بیباکیهای لازم برای یک سیاستمدار، اما دیگر نمیتواند رئیسجمهوری لایق برای کشورش باشد. هوشمندی هواداران حزبی و جمعیت خاکستری از این روست که آنان به درستی میدانند که چه چیز را باید از رئیس جمهور خود بخواهند. همچنین آیا او در صورت پیروزی دوباره در انتخابات به اندازه خواستهای آنان میتواند باشد؟
دوم؛ جوبایدن با قبول کنارهگیری از رقابت انتخاباتی، نشان داد که درک روشنی از مفهوم “مصلحت” دارد؛ یعنی همانی که به پیگیری انعطافپذیر منافع حزبی و ملی براساس قضاوتی واقع ببینانه از شرایط تفسیر میشود.
اکنون صحنه سیاسی ایالات متحده از چهرهای ریشهدار در این کشور و بلکه سیاست جهانی درحال خالی شدن است. او در شمار آخرین بازماندگان از نسل سیاستمداران ریشهدار در جهان غرب است که امروزه تنها نامشان در خاطرهها پرسه میزند؛ اما جایشان در این بزنگاه خالی است. سیاستمدارانی که برخی از آنان تا اوایل قرن بیست و یک میلادی هنوز در صحنه بودند. آنان هنر مدیریت بحران در سختترین شرایط را بهنمایش میگذاشتند. سیاستمدارانی چون؛ فرانکلینروزولت، وینستونچرچیل، جوزفاستالین، شارلدوگل، کنرادآدنایر، هلموتاشمیت، ریچارد نیکسون، فرانسوا میتران، والری ژیسگاردستن و… .
خوب یا بد؛ این که از چه منظری به کارنامه جوبایدن در بیش از نیمقرن گذشته نگریسته شود، در جایگاه یک ناظر بیطرف، نمیتوان نقش تأثیرگذار او را در تحولات جهانی نادیده گرفت. کارنامه او در بازسازی چهره ایالات متحده نزد متحدانش نمره بالا دارد. او توانست باردیگر جبهه غرب را مقابل هژمونی در حال شکلگیری شرق، متحد کند؛ روسیه را از قدرت جهانی تا قدرت منطقهای نزدیک کند. چین را به شراکت و رقابت به جای نزاع وادارد. اگرچه در خاورمیانه فاقد هرگونه امتیاز درخور است، ولی برجستهسازی مرز تمایلات واشنگتن با تلآویو، روزگار به نسبت سختی را برای افراطیون اسرائیلی رقم زد. البته او به سیاق اسلاف خود، همچنان معیاردوگانه را درقبال کشورهای منطقه دنبال کرد و در جایگاه متحد اسرائیل، شریک جنایات صهیونیستها علیه مردم بیدفاع فلسطین شد.
واقعیتر در قضاوت برای کنارهگیری بایدن از رقابتهای انتخاباتی آن است که او سرانجام مجبور به چنین کاری شد، اما این اقدام دیر هنگام، بسا او را از قبول شکست رقّتبار رهاند. او شاید پند دوگل را پذیرفته است که گفت: «صرف نظر میکنم، پیش از آنکه از من صرف نظر کنند.» کنار رفتن به هنگام از قدرت؛ هنر سیاستمداران کارکشته است.
28 خواندن این مطلب 3 دقیقه زمان میبرد