کلماتی که فریب‌مان می‌دهند! – مخبران

کلماتی که فریب‌مان می‌دهند! - ایسنا

پیش آمده در هنگام خواندن متنی کهن، معنای واژه‌ یا واژه‌هایی برای‌تان دیریاب باشد؛ واژه‌هایی که احمد سمیعی گیلانی از آن‌ها به عنوان واژه‌های فریبکار یاد می‌کند.

 به گزارش مخبران، احمد سمیعی گیلانی، استاد فقید زبان و ادبیات فارسی در سه مقاله‌ به «واژه‌های فریبکار، ناشناس‌های آشنانما» پرداخته و این واژه‌ها را  نوعی از مشکلات فهم متون کهن خوانده و نوشته است: «خوانندگان مبتدی متون اکثرا از آن‌ها غافل می‌مانند و از روی آن‌ها می‌گذرند و می‌توان گفت آن‌ها اصولا گیر و بندی احساس نمی‌کنند. این دشواری‌ها نوعا مربوط می‌شوند به عناصری از زبان که صورت لفظی آن‌ها به‌عینه در زبان زنده ادبی باقی مانده لیکن معنایی که در متون از آن‌ها مراد گرفته شده منسوخ یا مهجور گردیده یا در عرف زبان کاربرد کمتری دارد.»

 او در ادامه عنوان کرده است: «این تشابهات صوری را می‌توان به انواع زیر تقسیم کرد:

تشابه در کتابت و تلفظ(مانند «افسوس» که در متون کهن به معنی استهزا نیز به کار رفته است) و ممکن است دو متشابه دو لغت جداگانه باشند (مانند «بید» به معنیِ «باشید» و به معنی «درخت بید»)

 تشابه در کتابت و فرق در حرکات یا وجود واو معدوله و واو و یای مجهول (مثل شسته: شِسته، شُسته؛ پول: به واو معلوم و به واو مجهول که لغتی است در معنی پُل؛ گو: فعل امر از گفتن به ضمّ گاف فارسی، گَوْ به معنی گودال)

تشابه در کتابت و فرق تلفظ به جهت فرق در تکیه (مانند انگشتری: انگشتر + یای نکره، با تکیه در هجای اول؛ انگشتری با یای جزء کلمه و با تکیه در هجای آخر)

تشابه در کتابت و فرق در تلفظ به جهت فرق در مکث بالقوه و تقطیع تکواژی (اوزار: او/زار؛ اوْزار به معنی افزار)

تشابه در کتابت و فرق در تلفظ به جهت فرق در دو یا چند عامل سابق‌الذکر.

فرق معنایی این کلمات و عبارات متشابه نیز علل گوناگون دارد از جمله:

منسوخ یا مهجور شدن معنای مراد («خانه» به معنی «اتاق»)

مهجوری معنای اصطلاحی («رخصت» در مقابل «عزیمت»؛ در اصطلاح فقهی؛ «حفاظ» در اصلاح اهل فتوت)

فرق در تقطیع تکواژی و ساخت واژه‌ای («دستوری» به معنیِ «اجازه» و «خدمتی» به معنی «تحفه» در مقابل «دستوری» و «خدمتی» با یای نکره)

مهجوریِ قاعده دستوری به کار رفته (حذف شناسه فعلی به قرینه)

اختلاف در ریشه («اهداء»: از «هـ د ی» به معنی هدیه فرستادن از «هـ د ء» به معنی آرام دادن)

اختلاف در تعلق زبانی (دمدمه بر وزن فعلله در عربی به معنی خشم گرفتن، هلاک کردن؛ در فارسی به معنی مکر و فریب و افسون).

در تشابه صوری و فرق معنایی عناصر گویشی و لهجه‌ای و تحول آوایی نیز همواره دخیل است.

در ادامه تعدادی از این واژه‌ها را از نظر می‌گذرانید:

اختلاف = آمد و شد

و به هر موضوع اختلافی می‌ساخت، و به رفق و مدارا بر همه جوانب زندگانی می‌کرد، و فرا می‌نمود که برای طلب علم هجرتی نموده است (کلیله)

الّا = فقط

و حال من اِلّا به محض فراست و کیاست خود دانست. (اسرار التوحید)

الّا = مگر آنکه

 این راست است و خوب است، الّا این ظاهر قرآن است. (فیه ما فیه)

 انبساط = گستاخی، خودمانی شدن

 باید که مودب و مهذب اخلاق باشد و راه انبساط بر خود بسته دارد.(مرصاد)

اهل = همسر، زن

هر مریدی که تأهل ساختی، اهل او را بخواندی و گفتی… (اسرار التوحید)

باز کردن (-مو) = چیدن و ستردن و تراشیدن

موی لب باز کردن مرا بیاموز (اسرار التوحید)

در موسوم عرفات بهم آییم و بعد از فراغ از مناسک او موی من باز کند و من موی او باز کنم. (کشف‌ الاسرار)

برسیدن = تمام شدن

و صبرش برسید (تاریخ بیهقی)

 تجاوز = عفو و بخشش، فراگذاشتن از گناه

داعلی التزام می‌کند که چون به سعی مبارک ملک‌الوزرا – عظم الله علوه- و از آن شاه عالم – خلدالله مملکته- از وی تجاوز رفت… (مکتوبات مولانا)

سعی کردن = سعایت کردن، بد گفتن

یعقوب پیش مهدی در حق بشار سعی می‌کرد تا آنگاه که بشار را بکشت.(تجارب السلف)

جنایت = جریمه

و جنایت‌ها ستاند (مرصاد)

فربه و لاغر شدن = شاد و غمگین شدن

 به دوستی و دشمنی خلق فربه و لاغر نشود. (مرصاد)

فرمان یافتن: درگذشتن، مردن

شیخ را فرزندی خُرد فرمان یافت و شیخ عظیم او را دوست داشتی.(اسرار التوحید)

دهید! = زنید!

شکر(=شکرِ خادم) غلامان را گفت: دهید! و از چپ و راست تیر روان شد. (تاریخ بیهقی)

 قاصد = سوء قصدکننده

 و اما محمد ابوبکر کنیت او ابوالقاسم است و بر عثمان (رض) خروج کرد و با قاصدان او یار شد. (تجارب السلف)

 جامه= فرش

 گفت جامه مسجد بروب. (اسرار التوحید)

 خدمت = سلام

گفتم: استاد امام را خدمت برسان و بگوی… (اسرار التوحید)

خصومت کردن: مدعی شدن

بسیار سخن شد و خوانندگان خصومت کنند، گویند این مرد را سودا رنجه داشته است و کاغذ ضایع کرده. (روضه‌ الفریقین)

 در رفتن = داخل شدن

 خود را بر در بمان و آنگه در رو (مرصاد)

 دستبُرد = ضرب شست، هنر

درودگر باز رسید، وی را دستبُردی سره بنمود تا در آن هلاک شد. (کلیله)

 انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا