سی سال از آن حضور اول بهمن ۱۳۷۲ گذشته است و حاج قاسم اسطوره فرزندان دانشجویان آن روزها شده است. راز این اسطورگی را شهید حاج قاسم سلیمانی، حدود صد روز قبل از شهادتش در جمع فرماندهان سپاه بازگو کرد. او مقابل همرزمانش تجربۀ چهلساله خود در مسیر مجاهدت را بازخوانی کرد و چنین نتیجه گرفت: «مهمترین موضوع این است که اگر بخواهیم درس تربیتی عملی بدهیم، اثر اساسی را الگوها و اسوه هایی دارند که تدیّن آنها با یک عمل واقعی همراه بود و دین آنها در عمل آنها جاری و ساری بود.» مغز کلام او، نقش الگوهایی همچون شهدا در میان آحاد جامعه بود و ضرورت تصویرسازی درست از آنها.
اگر قرار بر اجرای توصیه او در الگوگزینی و تصویرسازی از آن برای امروز باشد؛ قطعا خود حاج قاسم در داشتن امتیازها و نیز در کسب محبوبیت پیشرو است.
«عمل واقعی و متدینانه» او هنوز در نبرد طوفان الاقصی برابر دیدگان جهانیان است. همان جنگی که «سید مقاومت» دربارهاش گفت «ما را در میدان دنبال کنید نه در سخنرانیها». اگرچه چهار سال از پایان مدیریت حضوری او در جبهه مقاومت میگذرد، اما به اقرار هر دو سوی نبرد، حاج قاسم همچنان یکهتاز میدان طوفان الاقصی است.
ترس دشمن از او، تنها پس از کشف تونلهای غزه – که هنوز رژیم اشغالی و همپیمانانش درباره کمیت و کیفیت آن و چگونگی ساخت آن به دور از چشم پروسواس رصدگران اطلاعاتی خود در حیرتند و آن را همراه با فیلم حضور حاج قاسم در تونل غزه تداعی میکنند- نبود. درست است که نماینده جنبش حماس گفته است: «اندیشه احداث تونل ۳۶۰کیلومتری امروز در زیر زمین غزه، از طرف حاج قاسم سلیمانی و عماد مغنیه مطرح شد.» اما همه این اطلاعات تازگی دارد. آنها از بسیاری از جزئیات کارنامه حاج قاسم بیخبرند و نهادهای اطلاعاتی صهیونیستی حتی مسلح شدن فلسطین به انواع موشک، پهپاد و نابودکننده افسانه مرکاوا و مهمتر از آن، توان داخلی تولید چنین سلاحهایی را در این ابعاد مطلع نبودند. مشکل آنها با حاج قاسم قدیمیتر است.
بگذارید کمی به عقبتر برویم؛ در همان روزگار حیاتش، در آستانه تابستان سال ۱۳۹۷ نشریه فارن پالیسی در مقالهای با زیر عنوان «هل دادن به سوی تغییر رژیم در تهران می تواند قاسم سلیمانی را به قدرت برساند.» یکی از عوامل ناکامی تغییر رژیم در ایران را آن دانسته که «مقامات آمریکایی جانشین جمهوری اسلامی را در گروههای منفوری همچون مجاهدین خلق جستجو میکنند که حتی طیف سکولار جامعه ایرانی نیز با وجود انتقاد از نظام رویگردان است». این مقدمه نویسنده را به این نتیجه رسانده است که حتی اگر کودتا در ایران رخ دهد، هرج و مرج خواهد شد و محبوبیت حاج قاسم سلیمانی آنها را شکست خواهد داد. «ژنرال قاسم سلیمانی […] محتمل ترین جانشین است؛ زیرا او به دلیل نقشش در مبارزه با داعش در سوریه و عراق به طور فزایندهای در ایران به عنوان یک قهرمان شناخته میشود. در واقع از او به عنوان «یکی از بزرگترین سلبریتیهای ایران» یاد میشود و رهبر ایران وی را «شهید زنده انقلاب» نامیده است. بر اساس نظرسنجی اخیر ، نزدیک به ۶۵ درصد از مردم ایران، سلیمانی را «بسیار مثبت» میبینند. […] با توجه به این شرایط، سیاست ایالات متحده حتی در صورت موفقیت، می تواند بدترین کابوس آمریکا (و اسرائیل) را به همراه داشته باشد. دولت ترامپ و کسانی که برای تغییر رژیم فشار می آورند باید قبل از تشویق بی ثباتی و هرج و مرج مکث کنند و به دقت آنچه را که فردای آن اتفاق می افتد بررسی کنند. حکومت بعدی ایران می تواند برای واشنگتن دردسر بزرگتر از حکومت فعلی باشد.»
این «محبوبیت» که یکی از مقومهای «رکن مردمپایه بودن انقلاب اسلامی» است؛ اصلیترین راز ترس از حاج قاسم بود. محبوبیتی که چهار سال پس از آن «ترور رسمی» نه تنها همچنان باقی است، بلکه به فراتر از مرزهای ایران راه یافته است و پیامدهایی را رقم زده، که موجب هراس گسترده از «حمایت جهانی از آرمان رهایی قدس» شده است. محبوبیتی که به همرزمانش نیز تسری یافته و انعکاسش را در تشییع شکوهمند «شهید سید رضی موسوی» در سوریه، عراق و ایران به تازگی تجربه کردهایم.
اما محبوبیت او، کارکرد دیگری نیز دارد. این محبوبیت توان الگوسازی دارد و این معنا، ضرورت روایت کردن از او را بیشتر میسازد.