اتفاقات سال ۹۸ سبب شد بخش بزرگی از مردم فکر کنند کار تمامشده است و این حاکمیت به پایان عمر خود نزدیک شده است. ولی در عمل دیدیم که چنین فرضی فقط یک خوش خیالی بود. در جامعه متکثر فعلی رخداد انقلاب از جنس آنچه در ۵۷ اتفاق افتاد نه ممکن است و نه نجات بخش. بعد از جنبش مهسا، ما شمار زیادی از تحصیل کرده هایمان را از دست دادیم. دانشگاه ها به سرعت در حال افول هستند و این خطر کوچکی نیست.
جامعه ایران از زمان خاتمی دچار تحولات بزرگی شد، سطح آگاهی جامعه افزایش یافت، دانشگاهها دچار تحول بزرگی شدند. اگر چه رسانه ها سرکوب شدند، ولی مردم ما هوشمندانه با بهره گیری از توان شبکه های اجتماعی خالق بزرگترین تجمعات فرهنگی مجازی شدند؛ بطوریکه انسان از خواندن محصولات فرهنگی و فکری و گفتگوهای مردم در بسترهای مجازی احساس غرور می کند. به جرات می توانم بگویم کمتر کشوری مانند ایران را می توان یافت که سطح مطالب اینستاگرامی آن در بالاترین سطح فرهیختگی باشد. این دستاوردها مدیون همان رای هایی است که شما دادید. رای های شما اعضای خانواده های مسئولین را تغییر داده است. تغییر روش و منش خانواده های مسئولین مهمترین بیمه این سرزمین از خطر استبداد از جنس کره شمالی است.
می دانم حق ما خیلی خیلی بالاتر است. می دانم ما شایسته تحقیر نیستیم. می دانم سطح نخبگی مسئولان با جامعه فاصله عمیقی دارد. ولی قبول کنیم که در جغرافیایی زندگی می کنیم که هنوز آمادگی لازم برای به تفاهم رسیدن و گفتگوی بدون تنش را در بسیاری از مسائل کوچک خانوادگی و یا حرفه ای ندارد.
ما در مسیر رشد اجتماعی هستیم و این شما بودید که با قهر و آشتی خود آن را ساختید.
ما با رای خود معجزه نمی کنیم. ما فقط روزنه ها را برای ورود نور برای رشد گونه های نادر باز نگه می داریم. ایران برای ماندن، به حفظ گونه های نادر و ژنهای قوی نیاز دارد. نومیدی باعث انقراض گونه های نادر، افت تنوع و یا مهاجرت آنها می شود و در نهایت باعث فرسایش شدید ژنتیکی در ایران می شود. ما فقط گونه های گیاهی و جانوری خود را از دست نمی دهیم بلکه بزرگترین سرمایه این آب و خاک، که سرمایه انسانی است را از دست می دهیم. مهاجرت در بهترین حالت می شود فیروز نادری یا مریم میرزاخانی. می دانم و می دانید که اگر روزی از ایران رفتید و نتوانستید دوباره باز گردید، تلخ ترین لحظات را در آخر عمرتان تجربه خواهید کرد و آنوقت است که مرگ در تنهایی و غربت برایتان جهنمی می سازد که من هرگز نمی خواهم آن را تجربه کنم.
قلم من عاجزتر از آن است که بتواند تحلیل های خوبی داشته تا شما را قانع کند، ولی من روز جمعه به خاطر ایران رای خواهم داد. با دوست بزرگواری مشورت کردم، او به من گفت اگر حس تو می گوید، باید رای بدهی، تردید نکن، حتی اگر منطق تو باهات می جنگد. به او گفتم، اتفاقا منطق من می گوید باید رای بدهی و احساس من مقاومت می کند. با خیلی افرادی که مخالف رای هستند صحبت کردم. بسیاری از آنها شک داشتند. هیچکدام برای آینده ایران برنامه نداشتند، و فقط نمی خواستند با رایشان باعث شادی کسانی شوند، که کوچکترین حقوق انسانی و حرفه ای را از آنها گرفته اند. به شما پیشنهاد می کنم دو یادداشت محسن رنانی را بخوانید، و بعد با خلوت کردن با خود تصمیمی که خود تشخیص می دهید درست است بگیرید. من و پسرم برای ایران در روز جمعه به “مسعود پزشکیان” رای می دهیم، چرا که نمی خواهم در آخرین روزهای عمرم، آریان در خارج و من تنها در بستر مرگ اشک بریزم. برای من که ماندن در این سرزمین را به رفتن انتخاب کرده ام، برای ماندنش این خرده آبرو را هم خرج می کنم.
*استاد دانشگاه تهران
4747