در یک پژوهش بررسی شد؛
در این پژوهش مطرح میشود با شدت گرفتن بحرانهای محیطزیستی در جهان و دشواری و تهدید زندگی انسانها، محیطزیست هم بیش از پیش سیاستزدایی شده و مفاهیمی همچون بحرانهای اقلیمی و گرمایش جهانی، در پارادایمهای علوم مسلط، به اسم رمزی برای عبور از نابرابریهای انسانی تبدیل شده است.
به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، آشکارا انسان امروز دست به تخریب و دستکاری اکوسیستم خود زده است. آنچه به عنوان محیطزیست خود میشناسیم مجموعه خاک، آب، هوا، درختان، حیوانات و… است که متاسفانه در سرتاسر دنیا قربانی زیاده خواهی ما انسانها شده است.
نرگس آذری (دکتری جامعهشناسی سیاسی، دانشگاه علامه طباطبایی) در مقالهای با عنوان «بازاندیشی محیطزیستی در جامعهشناسی ایران» عنوان کرده است که ماکس وبر و کارل مارکس دو اندیشمند کلاسیک جامعهشناسی که یکی، از بنیانگذاران علم جامعهشناسی و دیگری در شکلگیری جامعهشناسی رکنی اساسی محسوب میشود در پروژهای مشترک به بازپسگیری اقتصاد از حوزههای پوزیتیویستی، عددمحور و در معنای غالب کلمه «علمی» ِعلم اقتصاد و پیوند دادن آن به جامعه؛ هم در شکل تفکر جامعهشناسی و هم درک عمومی جامعه از آن بود، پرداختهاند.
* نظریه پوزیتیویسم
این پژوهشگر در این مقاله مینویسد ثمره تلاش این دو جامعهشناس را میتوان در تاریخی- سیاسی شدن اقتصاد و جامعه دید، آنگاه که ایدهها و سیاستهای اقتصادی – اجتماعی در معنایی پوزیتیویستی از علم اقتصاد یا جامعه اعتبار نمییابند، بلکه به سیاقی تاریخی حسب اندرکنش نهادهای مولد دانش با جبههبندیهای اجتماعی – سیاسی تعین تاریخی مییابند.
* نسبت محیط زیست و انسان در دگرگونی اجتماعی
آذری در ادامه مینویسد با شدت گرفتن بحرانهای محیطزیستی در جهان و دشواری و تهدید زندگی انسانها، محیطزیست هم بیش از پیش سیاستزدایی شده و مفاهیمی همچون بحرانهای اقلیمی و گرمایش جهانی، در پارادایمهای علوم مسلط، به اسم رمزی برای عبور از نابرابریهای انسانی گشته است. در این وضعیت گویی به تکرار پروژه مارکس و وبر در قبال محیط زیست نیاز داریم.
برونو لتور انقضای مفهوم طبیعت را به معنای بازپس گیری مفهوم طبیعت از علومی میداند که آن را به گوشە تنهایی خودش تبعید میکند
آنچه برونو لتورانقضای مفهوم طبیعت میخواند که به معنای بازپس گیری مفهوم طبیعت از علومی است که آن را به گوشە تنهای خودش تبعید میکنند. در این چرخش شناختی، نسبت محیط زیست و انسان به سیاقی تاریخی- سیاسی مسأله دار شده و بدین ترتیب در پویایی و دگرگونی اجتماعی نقشی مؤثر ایفا میکند.
این چرخش شناختی، جامعهشناسی را نیز به تکاپو وامیدارد تا فراتر از آن چه در ذیل جامعهشناسی محیط زیست تاکنون پیشرفته است، جامعه را در پیوند واقعیاتش با محیط زیست بازتعریف کند.
* علوم مدرن و بحرانهای محیطزیستی
به زعم این پژوهشگر این چرخش شناختی در قبال محیطزیست آغاز شده است، در موقعیت کنونی که بحرانهای محیطزیستی انکارناپذیرند و از از قضا عاملان مؤثر در پدید آمدن این بحرانها یعنی علوم مدرن و فناوریهای مصرفگرایانه مدعی فهم و حل مسأله هستند، اندیشهمندانی هم، چون لتور و جیمز اسکات کوشیدهاند تا محیط زیست را از ابژه علم مدرن و ابزار تکنوکراسی و فنیگرایی خارج کرده و به امری اجتماعی تبدیل کنند.
* اکولوژی سیاسی جامعه شناسی ایرانی
در این مقاله آمده است که این جا اکولوژی سیاسی پدید آمده است تا بر پایۀ اندیشههای مارکس، فوکو و اسکات، مفهوم محیط زیست را به سیاست و جامعۀ انسانی پیوند دهد. در این رویکرد از آنجا که محیط زیست موضوعی سیاسی است و در تخریب و حفاظت از آن منافعی وجود دارد؛ بنابر این برنامههای توسعه، سرمایهگذاریهای دولتی و خصوصی و برنامههای حفاظت از محیط زیست دیگر بیطرف نیستد و هریک از آنها را میبایست بر مبنای نیات سیاسی و تأثیر و تأثیرات اجتماعی شان بازشناخت.
این پژوهشگر توضیح میدهد در این رویکرد جامعهشناسی دستورکاری جدید مییابد که بر مبنای عدم قطعیتی هستی- تاریخ شناختی، نیازمند بازاندیشی در نسب تاریخی خویش است. در این مسیر جامعهشناسی ایرانی راهی دشوار در پیش رو دارد. رویکردهای اجتماعی-سیاسی کنونی در قبال مسألە محیط زیست اغلب هم چنان حسب تخیلی از مناسبات تاریخی اجتماعی- سیاسی به مسأله میپردازند که خود نقشی مؤثر در بروز وضعیت بحرانی کنونی داشته است، بدون این که این مناسبات را به نحو مکفی، موضوع تأمل و بازاندیشی تاریخی کند.