انتشارات نارون دانش سالهاست در حیطه چاپ کتاب فعالیت دارد و تاکنون کتابهای مختلفی را چاپ نموده است. در اینجا قصد داریم به معرفی یکی از کتابهای رمانی که در این انتشارات چاپ شده است بپردازیم.
کتاب رمان «فلکناز» یکی از بهترین رمان هایی است که در ژانر عاشقانه توسط این انتشارات چاپ شده است. این اثر به قلم خانم «بهنوش قروینی» نگاشته شده که بسیار مورد اقبال خوانندگان ایرانی قرار گرفته است. این اثر در قالب 339 صفحه به زبان فارسی و در ژانر رمان عاشقانه نوشته شده است. این ژانر یکی از پرمخاطبترین ژانرها در حوزه کتابهای رمان و داستان است.
کتاب فلکناز نوشتهی بهنوش قزوینی، داستان زندگی پرفرازونشیب زنی رنجکشیده و شجاع است که نمیخواست تسلیم جامعه و تصور کلیشهای آن باشد. فلکناز، پیرزنی هشتادساله، حالا در روزهای آخر زندگیاش، هر آنچه در طول عمر برایش اتفاق افتاده را برای نویسندهای جوان تعریف میکند. این رمان، قصهای عاشقانه را در دوران پرتلاطم ایران معاصر روایت میکند.
در بخشی از این رمان میخوانیم:
در خانه از تمام آن افکار آزاردهنده مرا رهانید، کسی چنان بر در میکوبید که انگار قصد شکستن در را دارد، ديگر کسی منتظر نماند فرامرز در را باز کند، هر کس از هر جای خانه بود بهطرف در دويد، اما باز فرامرز که از همه نزديکتر بود، در را باز کرد، صدایعربده وحشتناکی آمد، پدر جلو رفت و گفت: چه خبر است؟ فرامرز خود را از جلوی در کشید کنار و گفت: پدر جوانکی مستی است که معلوم نیست چه میگويد، انگار راه را گم کرده است، پدر هنوز به در نرسیده بود که جوان وارد خانه شد! درست میديدم همانی بود که ما را تعقیب میکرد، بیاختیار برگشتم و به بتول نگاه کردم، بتول رنگش را طوری باخته بود که گمان میکردی سنکوپ کرده است! مونس متعجب دويد چادر آورد و به سر انداختند، پدر فرياد زد هی کجا، نکند فکر کردی اينجا طويله است؟ میدهم چنان فلکت کنند که مستی از سرت بپرد، مرتیکه بیسروپا ناموس من در اين خانه است، طلعت از صدای دادوهوار به ايوان آمد و از ترس میلرزيد، پدر به مونس اشاره کرد طلعت را به اتاقش ببر و تا ختم قائله کنارش بمان، بايد درس عبرتی به اين بیشرف بدهم که ديگر از اين غلطها نکند، مونس سريع به ايوان دويد و طلعت را که مثل يک گنجشک میلرزيد به اتاق برد، بتول داد زد چفت در را ببنديد و بیرون نیايید! پدر جلو رفت و گفت: دردت چیست مردک، جوان که حاال تقريباً وسط حیاط رسیده بود همانطور که تلوتلو میخورد با لحن کشداری گفت؛ آقا نادعلی با تو حرف دارم، پدر فهمید جوان او را میشناسد متعجب گفت؛بنال، مرتیکه؟ دردت چیست؟ جوان سوفیوار دور حوض چرخی زد و گفت: درد و درمانم بتول است، پدر با شنیدن اين حرف انگار روی سینهاش زغال داغ گذاشتند، ناگهان خون جلوی چشمانش را گرفت و برايش مهم نبود چه از دهانش درمیآيد، جلو رفت و يقه مرد را گرفت و گفت تو چکاره بتولی؟ پوستت را میکنم حرامزاده! تا بفهمی دنبال ناموس مردم افتادن چه تبعاتی دارد؟
چاپ کتاب در انتشارات نارون دانش
انتشارات نارون دانش یکی از برترین ناشرین در حوزه چاپ کتاب میباشد. صاحبان اثر میتوانند از خدمات ویراستاری کتاب و همچنین صفحه آرایی کتاب این انتشارات بهرهمند شوند. انتشارات نارون دانش با در اختیار داشتن تیم متخصص طراحی جلد کتاب این امکان را دارد که در زمینه مربوط به طراحی جلد کتاب نیز به صاحبان اثر خدمات تخصصی ارایه نماید. جهت برقراری ارتباط با ما و اطلاع از مراحل چاپ کتاب میتوانید از طریق صفحه تماس با ما اقدام نمایید.